چكيده
مقدمه
امروزه از معماري نه به عنوان يك هنر صرف و دست دو و غيرضروري بلكه به عنوان هنري ضروري كه سيطره نفوذ آن بر تمام ابعاد و وجوه زندگي انسان سايه افكنده ميتوان ياد كرد و آن را هنري دانست كه بيش از هر هنر ديگر با جامعه و مردم زمان خويش پيوند خورده است.
پيوند ميان مردم با معماري تا حدي است كه افراد تمامي جوامع هر روزه دانسته يا ندانسته با اين هنر ارتباط برقرار كرده و بنا بر نوع سلايق خود يك فضا و يك معماري را دلچسب و آرامش بخش و فضاي ديگر را نامطبوع و گاهي سرد و بي روح قلمداد مي كنند. هرچند كه زيبا شمردن يك اثر در معماري و عمدتا هنر،امري سليقه اي و وابسته به ذوق و ناخودآگاه افراد است اما آنچه بر همگان ثابت شده وجود يك سلسله مراتب زيباشناسانه در جامعه است. بنابر همين اصول است كه گاهي يك اثر موردپسند غالب جامعه قرارگرفته مطرود همين بخش واقع مي شود.
بنابراين لازم است كه يك معمار در بطن خويش اين اصول را شناخته و به آن احترام گذاشته و در طرح هاي خود به سلائق و نظرات آنان كه در واقع كاربران اصلي آثارشان هستند توجه لازم را مبذول نمايند.
همانطور كه گفته شد لزوم توجه به سلائق كلي جامعه توسط معمار امري ضروري است، اما آنچه از پيش برعهده معماران است جلوگيري از اعمال سليقه هاي نامناسب و كوچه بازارانه افراد (كارفرماها) (كه عمدتا" برگرفته از تقليد كوركورانه آنها از آثاري كه بعضا" به اشتباه و برخلاف قوانين زيباشناسانه، مورد پسندشان واقع شده) در طرح ها مي باشد. بديهي است كه توجه به هر دو امور در طرح ها توسط معمار، نيازمند بالا بردن سليقه عمومي جامعه مي باشد.
اثر معماري بر زندگي افراد نه تنها محدود به ارضاي حس زيبايي طلبي فطرت انسان ها نيست، بلكه تاثير مهمي بر بهبود تعاملات اجتماعي افراد مي گذارد. شايد بي توجهي به تاثير فضاي معماري بر بهبود تعاملات اجتماعي زمينه دلسردي مردم از معماري و البته بي توجهي آنها به اين امر شده است. كه يكي از نتايج آن كم رنگ شدن تعامل مردم با معماري است.
در دوران معاصر با افزايش فردگرايي، توجه به محيط كالبدي به عنوان محمل انسان هاي همجوار، در جهت نزديكتر كرد آنان به يكديگر و جبران بخشي از تعاملات اجتماعي از دست رفته جاري در بناها و بافت هاي معماري و شهري گذشته اهميت بيشتري يافته است.
آنچه مسلم است يك معماري خوب و يك پاسخ صحيح معماري يكي از عوامل تضمين كنند سلامت روحي و اجتماعي جامعه است.امري كه امروزه به دليل تنها يك تصميم غلط و صرفه جويي بي مورد در مشاركت دادن معماران در طرح هاي معماري مخصوصا" معماري مسكوني، زمينه ساز لطمات جبران ناپذيري گشته است.
معضل ديگر در رابطه با معماري و جامعه را ميتوان ورود افراد غيرحرفه اي و غير متخصص در اين حوزه دانست، كه علت اين امر را ميتوان در همين ارتباط نزديك معماري با زندگي افراد جامعه و سودآوري مادي و يا شايد عدم وجود قوانين بازدارنده از ساخت و سازهاي غيرمعمارانه و مهمتر از همه عدم آگاهي جامعه از ضرورت ياري گرفته از معماران حرفه هاي و اهل فن در ساخت و سازهاي خويش مشاهده كرد.
متاسفانه معماري امروز ايران علي رغم پيشينه پربار معماري گذشته اش دچار ركود در طرح ها و ساخت و سازها شده و رفته رفته معمار و در واقع معماري كه هنر معنا دادن به فضاست از ساخت و سازهاي شهري خصوصا فضاهاي مسكوني كنار زده شده است و افراد غيرحرفه اي بدون داشتن مهارت هاي لازم و تنها به واسطه قدرت مالي و نفوذهاي اداري خويش به ساخت و ساز مي پردازند. در اين ميان عدم آگاهي جامعه از مضرات اين امر نيز زمينه مناسب جهت سودجويي اين افراد را افزايش داده تا حدي كه سيماي كلي و كنوني شهربزرگ تهران از حضور هنرمندانه معماري كم رنگ شده به گونه اي كه امروزه تنها ردپاي كم رنگي از معماري را در گوشه و كنار اين شهر به سختي بتوان پيدا كرد.
تنها راه حل براي رفع اين معضل يافتن پازل گمشده تعامل و ارتباط مردم با هنر معماري است. اين امر نه بر عهده يك معمار بلكه وظيفه اصلي و عمومي مسئولين دولتي و دست اندركاران اين حرفه است كه با فعاليت هاي فرهنگي خويش بار ديگر مردم را با هنر معماري آشتي داده و با بالا بردن سطح سلائق عموم جامعه دست عوامل سودجو را از اين حرفه كه ضربه هاي جبران ناپذيري نه تنها بر سيماي شهرها بلكه بر روان اجتماعي جامعه مي گذارند را كوتاه سازند.
در اين فصل سعي ما بر آن است تا توجيه خود را از رويكرد اين مجموعه كه در بالا به صورت بررسي معضلات جدايي جامعه از معماري مطرح شده، بيان نماييم براي نيل به اين هدف لازم بود تا ابتدا به تعريف جامعه و ويژگي هاي آن پرداخته و در ادامه به نوع ارتباط آن با معماري و تاثيراتش بر آن اشاره نموده و در نهايت پاسخ هاي خود را در غالب طرح هاي معماري بيان نماييم.
همچنين به بيان مطالبي در ارتباط با نقش معماري در بهبود تعاملات اجتماعي مردم با يكديگر كه در نهايت منجر به بهبود تعاملات مردم با معماري مي شود اهتمام ورزيم.
تهاجم فرهنگي و خود باختگي حاصل از رويارويي هنر و معماري ايران با مغرب زمين نه تنها تداوم يافته است بلكه روز به روز گسترده تر نيز مي شود و تلاشهاي انجام شده از سوي هنرمندان و پژوهشگران هنوز به نتايج مطلوب نرسيده است.