چکيده
پلها از موارد اصلي و پر اهميت شريانهاي حياطي كشور هستند كه ايمني آنها در برابر عوامل مخرب مانند زلزله، از نظر اقتصادي، اجتماعي، سياسي و نظامي نقش بسيار مهمي را ايفا ميكنند. زلزلههاي دو دهه اخير ژاپن، تركيه و آمريكا نشان داد كه مقاومت سازهاي پلها در برابر زلزله كافي ميباشد. تحقيقات زيادي در اين زمينه انجام گرفته، اما پراكندگي اين يافتهها، عدم ارتباط مناسب بين مهندسي ژئوتكنيك و سازه و سهولت بيشتر در تحليل سازهها، موجب شده كه عموماً از اثر اندركنش خاك-سازه در طراحي پلها صرف نظر شود. اين فرض تنها در حالتي كه سازه بر روي بستر سنگي مستقر باشد، درست است. در مطالعات اخير براي جلوگيري از آسيبهايي نظير جدا شدن سازه از فونداسيون و شكست ناگهاني در سازههاي خاص اثرات اندركنش خاك-سازه در نظر گرفته ميشود.
با بررسي حركات فونداسيون سازه، مشخص ميشود كه حركات لرزهاي زمين در غياب سازه كاملاً متفاوت ميباشد. بنابراين وجود سازه موجب تغيير تحريك ورودي به سازه از طريق خاك ميگردد. اين روند كه در آن پاسخ خاك تحت تأثير حركت سازه و پاسخ سازه تحت تأثير حركت خاك قرار ميگيرد، اندركنش خاك-سازه نام دارد. اندركنش خاك-سازه ميتواند منجر به تغييرات مودال پل و تأثير مودهاي بالاتر در نوسان پل، لغزش نسبي تكيهگاه سازه، چرخش فونداسيون، تغيير ميزان نيروي لرزهاي وارد بر سازه و ميزان ميرايي سيستم سازه شود. براي تعيين ميزان اثرگذاري و شناخت بهتر و كاملتر رفتار لرزهاي پلها تحت اثر اندركنش خاك-سازه در شرايط تكيهگاهي مختلف، از مدلهاي آزمايشگاهي و اجزاي محدودي خاك-سازه به طور مجزا ولي همزمان استفاده شده است. بنابراين به بررسي اثر اندركنش خاك-سازه و تأثيرات درنظرگيري و عدم درنظرگيري آن در طراحي پلها ميپردازيم.