چکيده
امروزه به دليل پيشرفتهاي فناوري اطلاعات و اصلاح رويكردهاي توليد و وجود بازارهاي رقابتي، بازارها داراي مازاد عرضه هستند و اين امر باعث شده كه مشتري بهعنوان حاكم واقعي بازار مطرح باشد؛ بنابراين سازمانها بايد در اين وضعيت اقتصادي مبتني بر مشتري مداري، از تمركز بر محصولي، به سمت تمركز به مشتريان حركت نمايند و با مديريت رفتار آنها، بيشترين بازدهي را براي سازمان خود فراهم كنند. هوش تجاري شرايطي را فراهم ميكند تا افراد در تمام سطوح سازمان به داده دسترسي داشته باشند و تصميمات مهم كاري را نه براساس حدس و شهود، بلكه براساس واقعيت موجود در سازمان و تجربههاي گذشته اتخاذ كنند. سيستمهاي هوش تجاري ميتوانند مزاياي بسياري براي سازمانها به ارمغان آورند اما پياده سازي اين سيستمها و استفاده از مزاياي آنها غالباً با مشكلاتي همراه است. چرا برخي پروژههاي هوش تجاري موفقيت آميزند و برخي ديگر با شكست همراه ميشوند؟ پياده سازي نادرست سيستم هوش تجاري نه تنها مشكلات سازمان را برطرف نخواهد كرد، بلكه منجر به مشكلات جدي و افزايش هزينههاي سازمان نيز خواهد گرديد. در اين مطالعه به بررسي هوش تجاري، اجزاي تشكيل دهنده هوش تجاري پرداخته و با بررسي مطالعات پيشين صورت گرفته در اين زمينه به شناسايي عوامل مؤثر در بكارگيري هوش تجاري در مديريت پروژه خواهيم پرداخت.