-
شماره ركورد
11008
-
شماره راهنما(اين فيلد مربوط به كارشناس ميباشد لطفا آن را خالي بگذاريد)
11008
-
پديد آورنده
اميررضا رفيعي
-
عنوان
انسان ، فضا و جستجوي معنا (بررسي تطبيقي تحول مفاهيم شهر و فلسفه در مدرنيته و پسامدرنيته)
-
مقطع تحصيلي
كارشناسي ارشد
-
رشته تحصيلي
معماري - طراحي شهري
-
سال تحصيل
دي ماه 1385
-
تاريخ دفاع
دي ماه 1385
-
استاد راهنما
دكتر سيد عبدالهادي دانشپور
-
استاد مشاور
دكتر مصطفي عباس زادگان
-
چكيده
چكيده:
شهر از همان آغاز پي ريزي اولين سنگ بناهايش، مفهوم خود را در فلسفه جستجو مي كند. از نخستين شهرها تا آخرين كساني كه مفهوم شهروشهرسازي را در «ناشهرسازي» و «شالوده شكني» جستجو مي كنند، همه در پي اين هستند تا از فلسفه و مباحث نظري به رهيافت هاي عملي دست يابند و به آن شكلي كالبدي و فضايي ببخشند.
از اينرو مي بينيم كه پشت همه تجليات كالبدي و فضايي در شهر مي توان رد پاي انديشه هايي كه متاثر و منتج از نحوه نگرش فلسفي به جهان است را ديد. اين حركت را در طول تاريخ مي توان مشاهده كرد. در دوران آغاز صنعت، انقلاب صنعتي با عرضه حكمت و فلسفه خاص خود مفهوم فلسفي جديدي از شهر به دست مي دهد. در مقابل در اواخر قرن نوزدهم نقد شهر همپاي نقد اين جامعه صنعتي بوده و مبناي نگرش به شهر، مفاهيم و انديشه هاي برآمده از جامعه صنعتي مي باشد. در دوران مدرن، عملكرد گرايان شهر موجود را برمبناي عملكردهايي مي سازند و مي پرورانند كه انقلاب فن شناختي سبب شده است. در اين زمان كه انديشه هاي شهرسازي بيش از هر زمان ديگري ريشه هاي خود را در زمينه هاي فلسفه و حكمت عملي مي يابند.
مهمترين نقش شهرسازي را شايد بتوان تغيير در زمينه فرهنگي موجود عنوان كرد (شايد هم نتيجه تغييرات فرهنگي!؟). اما سؤال اينجاست كه تغييرات حيطه فلسفي، و دنياي زيبايي شناسي معماري و طراحي شهري چگونه است؟
شهرسازي پيش از مدرن، فضايي طبقه بندي شده و با سلسله مراتب به وجود آورد كه انتظام متناسب و آشنا داشت. سختي آن فضا به گونه اي فزاينده براي مدرنيست ها تحمل ناپذير شد. درعوض آنها به دنبال فضاهايي پيوسته و همگن در ساخت كالبدي شهر بودند. كم كم مدرنيسم نيز به نظر ناكافي آمد و به اين ترتيب پسامدرنيست ها با عنوان كردن نقاط ضعف مدرنيستها تلاشي ديگر را آغاز كردند. آنها به الگوي فضايي پيش از مدرن بازگشتند و اين فضاها را به منظور همسازي با برنامه ها و زمينه هاي معاصر دگرگون كردند. چيزي كه براي آنها اهميت داشت بيشتر انتقاد از مدرنيسم بود كه مطرح شد.
قرن بيستم عصر دگرگونيهاي بنيادين در تمام عرصه هاي زندگي انسان و از آن جمله در زمينه معماري و شهرسازي بوده است. در اين قرن از لحاظ فرهنگي چيزي جديد به وقوع پيوسته است؛ كه حالات و چگونگي احساسات، تمايلات، و درنتيجه تفكر مردم را دستخوش تغييرات بنيادين كرده است. ما به عنوان معمار و شهرساز به حوزه اي وارد شده ايم ناآشنا و عميقاً مبهم، كه چيز زيادي در آن نمي توان ديد. با توجه به اين واقعيت، آنچه كه به آن در معماري و شهرسازي به معناي اعم آن «پسامدرنيسم» گفته مي شود، نوعي دلتنگي پرسروصدا براي «ثبات و حقيقت گمشده»، «جستجو براي معناي از دست رفته»، و «دوري جستن و گريز از اين واقعيت: است.
ما براي شناخت سازوكار تاثيرگذاري بر فضا، نيازمند فهم اين مقولات هستيم. در طول اين رساله خواهيم ديد كه معاني اي كه در حوزه هاي مختلف علوم بشري براي فضاي شهر تدارك ديده شده، مملو از دوگانگي ها ميان خردگرايي و تجربه گرايي، ماترياليسم و ايده آليسم، درك عيني و ذهني، منطق و احساسات، يكساني و تنوع، نظم و بي نظمي است. اين تعاريف در پي پاسخ دادن به آن دسته از پرسشهاي هستي شناسانه اي هستند كه مي خواهد جايگاه، چيستي، كيفيت محيط پيرامون ما (طبيعت)، ذهنيت، فكر (آدمي)، روابط (جامعه) را تبيين كند.
ما در اين رساله در پي آن نيستيم كه تعريفي يكتاگرايانه از معناي فضا به دست دهيم يا راه را برادراك معناي يك فضاي شهري هموار كنيم، بلكه مي خواهيم به اين نتيجه برسيم كه فضا و ساخت شهر را هرگونه كه تعريف كنيم، متاثر از گشتارهاي فلسفي متحول خواهد شد. ما در اين گذر تاريخي ابتدا دسته بندي آراء فلسفي هر دوره را مي آوريم و نگاه فيلسوفان و متفكران هر عصر و دوره را و مسائلي كه برايشان مطرح بوده را مي كاويم و در مرحله بعد ارتباط بين اين آراء و ساخت فضايي شهر را بررسي مي كنيم تا ببينيم كه ساخت كالبدي و فضايي شهر در هر دوره چگونه متأثر از نگرشها و جهانبيني هاي فلسفي همان دوره دگرگون مي شود.
ما در اين رساله بر آن بوده ايم تا در اين گذار، نگاشت شناختي هرچند ناقصي را بين فلسفه و شهر ترسيم كنيم. با بررسي و انتخاب متون مربوط به شهرسازي از "فوريه" و "كابه" گرفته تا "لوكوربوزيه" و "رايت" و نيز "چومي" و "آيزنمن"، همواره سعي كرده ايم تا گذار از فلسفه و حكمت نظري به حكمت عملي و اين برون افكني را در حوزه شهري روشن سازيم. ما با فراهم آوردن اين آراء و عقايد بر آن بوده ايم تا چگونگي پديد آمدن اين تحول را در فاصله بين سه دوره (مدرن، مدرن متاخر و پست مدرن) ترسيم كنيم و جنبه هاي بارز و محتوم هريك را برشماريم. اما مسئله مهم اينجاست كه وظيفه اين رساله تنها بيان تاريخ شهرسازي و يا انديشه هاي مربوط به آن نبوده و نمي باشد، بلكه تلاش و كوششي است در جهت تفسير و تبيين اين تاريخ و انديشه هايش.
كلمات كليدي:
شهر، مدرنيسم، پست مدرنيسم، بحران، انسانيت، معنا و فضا
-
لينک به اين مدرک :