چكيده
چكيده
وقتي از موزه بازديد مي كنيم، اين موزه دارها و افراد مسئول هستند كه براي ما تصميم مي گيرند كه چه چيزي مي بينيم. آنها تعداد نسبتاً محدودي از اثار را در تاريخ بررسي مي كنند. تحقيقات نشان ميدهد كه %85 از هنرمندان مجموعههاي موزههاي ايالات متحده سفيدپوست و% 87 مرد هستند. هيچ يك از اين اعداد از زيبايي، مهارت و فرهنگي كه در آثار هنري كشور نفوذ ميكند كم نمي كند. اين فقط به اين معني است كه هزاران داستان ديگر براي گفتن، تجربياتي كه بايد شاهد باشيم و لحظات تاريخي براي يادگيري وجود دارد.
با مقايسه هنرهاي خياباني و هنرهاي زيبا ( Fine Arts ) مي توان فرض كرد كه هنر خياباني همان كيفيت هنرهاي زيبا را ندارد. بسياري از افرادي كه از كنار نقاشيهاي ديواري خيابان عبور ميكنند، فقط اشكال رنگارنگي را ميبينند كه منظره شهري را در هم ميشكند. آنها متوجه نيستند كه به هنرهاي زيبا نگاه مي كنند. ابتدا به بررسي آنكه هنرهاي زيبا چيست مي پردازيم، سپس توجيه ميكنيم كه چرا ميتوانيم هنر خياباني را در همان سطح هنرهاي زيبا بناميم.
در حقيقت اين دو نوع هنر به گونه اي از يك جنس و در يك مسير اما انگار در دو دنياي موازي هستند، شبيه دو برادر همسان از يك خانواده كه يكي از آنها در طبقه ي فرو دست و ديگري در طبقه اشراف زيست كرده است . اينجا درست جايي است كه ايده اوليه اين پروژه در پاسخ به اين سوال كه آيا هنر خياباني به اندازه يا حتي بيشتر از هنرهاي زيباي كلاسيك صاحب ارزش و مستحق توجه نيست؟ همان هنري كه درست از بطن يك جامعه زاده ميشود و رسالت هنر كه انسان شناسي است را به غايت به نمايش مي گذارد.
اين پروژه با علم بر اين دنياي دوگانه و با تشديد اين دوگانگي با استفاده از المان هاي اين چنين سعي در به وحدت رساندن اين دو معنا دارد.
پس براي انتخاب سبك پروژه بايد به سراغ سبك هايي از هنر رفت كه در طول تاريخ، در پاسخ به يكديگر به وجود آمده اند و دوگانگي ايجاد كرده اند.