چکيده
ضمن پيشرفت و موفقيت تحقيقات و پروژههاي هوشمصنوعي در حوزههاي مختلف، يكي از مواردي كه همچنان مورد توجه و وجه تمايز عاملهاي هوشمصنوعي با انسانهاست خلاقيت آنهاست. خلاقيتي كه به واسطهي تفكر او بروز پيدا ميكند و بنابراين لازم است كه به منظور بهبود عملكرد عاملها در سطحي پيشرفتهتر به مدلسازي خلاقيت روي آوريم. به همين منظور ضمن شناخت ذهن انسان در نحوهي بازنمايي پديدهها، دريافتيم كه شايد مفاهيم يكي از مهمترين بازنمودهاي ذهني هستند و به همين دليل رسيدن به خلاقيت از رهگذر تركيب مفاهيم ميتواند ما را در امر مدلسازي آن در سيستمهاي هوشمند ياري كند.
در مرحلهي بعدي به دليل وجود خصيصههايي در مفاهيم و نحوهي عملكرد ذهن بر آنها مشخص شدهاست كه تركيب مفاهيم در برخي از موارد از از قواعد منطقي پيروي نكرده و با ناسازگارهايي نسبت به رياضيات و آمار و احتمال سنتي همراه خواهدبود. از همين رو براي مدلسازي آنها لازم است چارچوبي را در اختيار داشتهباشيم كه رفتارهاي نامتعارف و خارج انتظار را توجيه نمايد. به همين دليل با بهرهجويي از بديهيههايي نظير برهمنهي، تكامل زماني، اندازهگيري و پديدههايي نظير تداخل كوانتومي و درهمتنيدگي كوانتومي سعي شدهاست تا به مدلسازي تركيب مفاهيم و توجيه ناسازگاريهاي ذهني نسبت به اصول منطقي سنتي بپردازيم. نهايتا مدلهاي شناختي كوانتومي به دليل مواردي كه ذكر شد ميتواند به توصيف و توجيه و توليد تركيبهايي از مفاهيم دستيابد كه نهايتا خواهدتوانست منجر به بروز خلاقيت در سيستمهاي هوشمصنوعي گردد.
واژههاي كليدي: خلاقيت، هوشمصنوعي، بازنمايي مفاهيم، تركيب مفاهيم، شناخت كوانتومي.